دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره)شهرری
چکیده: (1395 مشاهده)
بیانناپذیری، از شاخصههای مهم زبان نمادین عرفان است و بیان اسرار شهودی و تجربیات عرفانی در ادبیات فارسی از طرق مختلف، بهویژه از طریق قصههای عرفانی منظوم صورت پذیرفته است. پرداختن به قصههای عرفانی پس از قرن هفتم -که عرفان شکل و قوام یافته و اوج درخشش خود را پشت سر نهاده و مبانی نظری آن تدوین شده- اهمیت خاصی دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل محتوایی منتخب قصههای منظوم عرفانی در شعر شعرای عارف و شاخص در قلمروی زمانی قرون هشتم تا یازدهم هجری است. سؤالات پژوهش حاضر عبارتند از: 1- آیا قصههای عرفانی علاوه بر داشتن ویژگیهای مشترک با قصههای کهن، دارای ویژگیهای منحصر و مختص به خود هستند؟ 2- آیا شاعران قرن هشتم تا قرن یازدهم در خلق قصههای عرفانی، صرفاً مقلد شعرای پیش از خود بودهاند یا در این زمینه مبتکر بودهاند؟ این پژوهش از نوع کیفی است که با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از روش تحلیل محتوا و بهرهگیری از منابع کتابخانهای به انجام رسیده است. یافتهها نشان میدهد که در این دوران، شاهد عمومی شدن عرفان و ورود عرفان ابنعربی به عرفان خراسان هستیم و ارتزاق شاعران عارف این دوره از شعرای پیش از خود، آنها را به مقلدان صرف بدل ننموده و با زاویه و منظر شخصی و ابتکاری نسبت به اصطلاحات عرفانی، دامنه تعاریف آنها را توسیع نمودهاند. در برخی موارد نیز، قصهها، از شهودات و تجربیات عرفانی شاعر سرچشمه گرفته و ساخته و پرداخته شدهاند. در برخی موارد اندک، قصهها، دارای استدلال سست بوده و بهشکلی عامیانه بیان شدهاند. بهکارگیری تمثیل عرفانی، سبک قصه در قصه و سمبلهای عرفانی با هدف عمومی نمودن عرفان، از دیگر مشخصات قصص عرفانی منظوم این دوران است. همچنین در این دوران در آثار برخی شاعران مانند: امیر خسرو، جامی، شیخ بهایی، وحشی و دیگران قصههای مشترک و تکراری بهندرت بهچشم میخورد و این شاعران غالباً خود، نتیجهی داستان را در اثنای قصه بیان نکرده و نتیجهگیری را بهعهده مخاطب میگذارند، اما برخی شعرای دیگر مانند شیخ بهایی و در برخی موارد عماد فقیه بر خلاف این شاعران عمل کردهاند.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
ادبیات فارسی دریافت: 1401/5/27 | پذیرش: 1401/5/31 | انتشار: 1403/2/11