آقای محمدرضا عابدی، آقای مصطفی عابدی،
دوره ۱۰، شماره ۲۰ - ( ۴-۱۳۹۸ )
چکیده
بیتردید مرگ و گریزناپذیر بودن آن و سرنوشت انسان پس از مرگ، بزرگترین دغدغه انسان از آغاز پیدایش تاکنون بوده است. نوع نگاه دین و عرفان، و حکمت و فلسفه، در این زمینه دارای مشترکات و تفاوتهایی است. در فلسفۀ دیالکتیکی افلاطون و در عرفان عاشقانۀ مولانا بهجز مرگ طبیعی و اجباری، از مرگ دیگری تحت عنوان مرگ ارادی نیز، بهصراحت یا تلویحاً سخن رفته است. مبنای رهیافت مولانا در این زمینه نقلی بوده و مبتنیبر حدیث: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» است. اما اساس دیدگاه افلاطون، عقلی و دیالکتیکی است. از این رهگذر، این مقاله در پی واکاوی گسترۀ معنایی مرگ ارادی در مفهوم فلسفی و عرفانی آن است. نیز وجوه تفاوت و اشتراک تلقی عرفانی مولانا و برداشت فلسفی افلاطون از مرگ ارادی در این مجال تبیین میشود. نتایج حاصل نشان میدهد که افلاطون و مولانا، هر دو، مرگ ارادی را نتیجۀ نوعی سلوک میدانند که به قطع وابستگی مادی و جسمانی و علایق دنیوی در عین زندگی اینجهانی منجر میشود. راهبردنِ سالک و فیلسوف به حقیقت عالم و پیوستن به خیرِ مطلق و هستی سرمدی، غایت آرمانی در این سیر خواهد بود.
دکتر مهنوش جُرک، دکتر زهرا مستفید کریق، دکتر حبیب اله عباسی،
دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده
چکیده :
درنگاه پدیدارشناسانه به الگوهایِ گفتمان حکمت عملی و نظریِ عرفای مسلمان، با ربط و نسبت هایی میان اندیشه و آرای عرفای باورمند به سایر ادیان وحیانی از جمله مسیحیت مواجهیم که این ربط و نسبت ها به نوبه خود ، منشعب از اندیشه های معرفت شناسانه افلاطون گرایان سده های میانه است. الگوهای گفتمان مذکور ، با مبانی فلسفه« فیثاغوری - سقراطی – افلاطونی»، انطباق و هم بستگی نشان می دهند.