دوفصلنامه علمی،شماره بیست و هشتم، بهار و تابستان 1402
برگشت به فهرست مقالات |
برگشت به فهرست نسخه ها
ایران، تهران، دانشگاه علامه طباطبائی، گروه زبان و ادبیات فارسی
چکیده: (174 مشاهده)
ارتباط اهل خانقاه با دربار در طی قرنهای ششم تا نهم هجری مسیری را طی کرده است که میتوان گفت با عقیدۀ صوفیان قبل از قرن ششم در تضادّ است؛ به این معنی که در ادوار قبلتر، گفتار و کردار خانقاهیان به گریز از مراکز قدرت تأکید داشت؛ امّا از قرن ششم به بعد برخی از صوفیّه، تلاشی را آغاز نمودند که منجر به تسهیل روابط خانقاه با دربار شد به طوری که در قرن نهم کار به جایی رسید که برخی از صوفیّه، تصوّف عملی را رها کرده و در امور درباری شرکت میجستند. از نظر زمانی، قرن ششم نقطۀ تلاقی این دو دیدگاه متضّاد در تاریخ تصوّف است که از آن به دورۀ گذار تعبیر شده است؛ در این بازۀ زمانی، دو نوع صوفی در ارتباط با موضوع دربار وجود دارد؛ دستۀ اوّل کسانی هستند که همچنان به عقیدۀ اسلافشان پافشاری میکنند و اهل خانقاه را از رفت و آمد به دربار برحذر میدارند. دستۀ دوم نیز صوفیانی هستند که در عمل خواهان ایجاد پیوند بین خانقاه و دربار هستند و در گفتارشان آن را توجیه میکنند. در این مقاله، با تکیه بر اقوال مشایخ این دوره، ضمن بیان موضوع، به بررسی دلایلی پرداخته شده است که موجب ایجاد وضعیت جدید در تاریخ تصوّف گردید.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
تصوف و عرفان دریافت: 1400/10/19 | پذیرش: 1400/12/5